سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردمى خدا را به امید بخشش پرستیدند ، این پرستش بازرگانان است ، و گروهى او را از روى ترس عبادت کردند و این عبادت بردگان است ، و گروهى وى را براى سپاس پرستیدند و این پرستش آزادگان است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :133
بازدید دیروز :0
کل بازدید :47222
تعداد کل یاداشته ها : 60
103/9/28
10:49 ع
موسیقی
مسافر تاکسی آهسته روی شانه راننده زد و گفت همین بغل پیاده میشم. راننده
جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد و نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس

از
جدول کنار خیابان رفت بالا. نزدیک بود که چپ کنه. اما کنار یک مغازه توی
پیاده رو متوقف شد. برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل
نشد.

سکوت سنگینی حکم فرما شد تا این که راننده رو به مسافر کرد و
گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن. منو تا سر حد مرگ
ترسوندی"

مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی دونستم که یک ضربه کوچولو این قدر تو رو می ترسونه"

راننده
جواب داد: "واقعآ... راست میگی. تقصیر تو نیست. امروز اولین روزیه که به
عنوان یه راننده تاکسی دارم کار می کنم. آخه من 25 سال راننده ماشین بهشت
زهرا بودم…!